آلوده

نکرت

آلوده

نکرت

حافظ

سلام . دوستان . این اداپتور برام بازی دراورده بود و روشن نمیشد. بالاخره بعد از 2 روز خماری. عزممو جزم کردم و مهندس بازی در آوردم درستش کردم .

امروز هم که روز بزرگداشت حافظ جون خودمونه . به نظرم اختصاص 1 روز در سال به حضرت حافظ خیلی کم لطفیه . حد اقل ماهی یه بار باید به احترامش شب شعری چیزی در ایران باب بشه . خداییش ایده باحالیه ها . بگذریم . این روز ها همه از حافظ میگن . منم به اندازه خودم میگم . میخواستم یه غزل که خیلی دوس دارم انتخاب کنم بزارم . دیدم همه غزل هارو دوس دارم . اما چون  پست قبلی در رابطه با جبر و خیار و اینا بود . واسه همین یه بیت شعر از دیوان انتخاب کردم میزارم اینجا . برداشت از شعر به عهده خودتون .


من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم...     اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد...





دل تنگ نامه : کم طاقتی عادت آن روزهایت بود این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای

نظرات 17 + ارسال نظر
امید چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

روز حافظت مبارک دکی جان!

انشاله هزار جلد دیوان حافظ امروز کادو بگیری

دل تنگت هم گشاد بشه

قربانت


روز حافظ خودت هم مبارک!
خدا از زبانت بشنود امید جان . ولی دریغ از یکی
فدایت

آجز چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ http://www.ajez.blosky.com

سلام

حافظ یه دونه باشه

راجب پست قبلیت هم خیلی موافقم
خیلی وقتا شده که فهمیدم که نفهمیدم

سلام
کفش پاشم سفید باشه
به نظرم تنها چیز فهمیدنی مهم همون باشه
فدایت

غریبه نیستم... چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:36 ب.ظ http://green-key.blogfa.com

"عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند...!"
یادم رفته بود حافظو.چه خوب که اشاره کردی...
ایراد کدومه بردار من؟دارم تحلیل میکنم!!!
این خوبه.فقط یکم دهشتناکه.یعنی یکم که...ایزی لایف آدمو نابود میکنه!
ولی ماشالا بزنم به تخته عجب دماغی داریا!میشه باش خیار پوست کند!(شوخیای مارو جدی نگیر داداش.)
شعرایی که تو این آپ پایین نوشتی خیلی جالب بود.دمت گرم...
راستی هوای قم چطوره؟تهران زمهریری شده وا3 خودش...

میدونستی تو این غزل یه پرگاری هست اما اشتباه یادت اومد شعر

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار – هر که در دایره گردش ایام افتاد



خب منظورم از ایرا همون تحلیل بود
پس زیاد نگاه نکن . حیف ایزی لایفت خراب میشه
بله . اینم شد زندگی؟ دماغ به این گندگی؟
تازه کلی روش کار کردم بزرگ نشون نده
هوای قم همچون سابق اصلا ثبات نداره 1 ساعت زمهریره یه ساعت جهنم

ا بـ ـر ا هـ ـیـ ـم چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ http://enix.blogsky.com/

شاعر نبودی که به سلامتی اونم شدی
من که الان از خوندن این شعر شدم
چون راستشو بخوای ادبیاتم افتضاحه
اون دلتنگ نامتم نفهمیدم =)))))
خوبه یا بده؟


تو هم میشی
اگه خواستی این دفه که اومدی گذر بگو بات کار کنم
کجایی تو پیدات نیس
بده

فدایت

هما چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ

سلاممممممممممممممممممممممممممم داداچ :))
خوفی؟؟؟؟؟؟؟
کجای کاری داداچ؟؟؟ما هر هفته امتحان داریمممممم!
میبینم که شب شعرو وووووووووو!!
بلی بلی!!تقدیر از هنر حافظ تو یه روز در سال نمیگنجه(دارم عین ادم مهما صحبت میکنما)
من امشب می اپممممممم
مرسی که همیشه هستی و با حضورت خوشحالم میکنییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

سلامممممممممممممممممممممممممم
ممنون
ما هم هر ترم امتحان داشتیم
خواهش
الان میام اپو بخونم
فدایت

کوروش چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.korosh7042.com

محمدجان در پاسخت نوشتم

سلام بر تو نازنین
کسی هرگز از حافظ بد نگفته و نخواهد گفت
گویا این جستار سوء تفاهمی پیش آورده
اینان همه مریدان حافظ هستند که هر یک از منظر چشم خود به او نگریسته اند
یعنی همه آنطور که خود می خواهند مراد را معرفی می کنند ، نه آنطور که او خود است.
و دیوان حافظ را گرد آوری و تصیح لازم است اما نه بر اساس ذوق و میل شخصی
یکی می خواهد اورا خدا جو و عارف
دیگری می خواهد از او یک صوفی بسازد
و دیگری به الحادش می کشاند
و...
هیچکس در تلاش نیست
که حافظ را انسانی در لباس انسان
و دارای خصایل انسانی ببیند که عاشق شده و قهر کرده یا به علت جریمه ای مثلا ، زمین و زمان را ناسزا گفته و ...
من تمام گفتارم آن است که بگذاریم حافظ ، حافظ بماند

سلام
ممنون که جوابو اینجا هم نوشتین
اما من قبلا یه چیزایی در این مورد شنیده بودم و همچنین حساسیت هایی هم مشاهده کرده بودم
هرچه گفتم از اون رو بود
و چه خوبه که حالا فهمیدم طرز فکرم اشتباهه
چی بهتر از همه گیر شدن دوستی حافظ

حافظ حافظ می ماند
به قول خودش:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق. . .
ثبت است بر جریده عالم دوام ما . . .

کوروش پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ق.ظ http://www.korosh7042.com

تمام مال ملت را حماقت خرج حج کرده

آفرین بر طبع بلند و والایت اگر گیر ولایت نیفتی
مزاح کردم

مخصوصا عمره

مزاحت تو حلقم

homa پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:31 ق.ظ http://www.hajmekochak.blogfa.com

سلامممممم داداچ
بازم فقط ادامه مطلب برات اومد!!!3ساعت دیگه ام فک زدم سوتی هامو گفتم ولی داستان را حال کردیمممممممم
بسی سرکار پذیری مان خوب بود
دستت طلاااااااااااااااااااااا

نه
اینبار همشو خوندم
ولی خب این ضد حال داستان یه کاری کرد همه رو فراموشیدم
قابل نداشت

مهستی پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.mz991.blogsky.com




قبول نیست . پس کامنت من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کدوم کامنت؟
من اهل اختلاس نیستم
شاید تو پست قبلی گذاشتین

غریبه نیستم... پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://green-key.blogfa.com

تازه نصف تحلیلام موند!شب که داشتم میخوابیدم اون سایه ی پشت عکست در نظرم اومد منم کارتون ایزی لایف و پتومو برداشتم رفتم پشت در اتاق مامان بابام خوابیدم از ترس!
نه بابا...شعره درسته...اولشم اینه که:
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند/من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
راستی دماغت خوبه.بخصوص نوکش.پرگاره یا دماغ؟

خب فک کنم از ترس لاغر شدی الان دیگه باید ایزی لایف سایز کوچیک تر بگیری
سایز کوچیکش 2 تا دونه بیشتره داره . . عکسمون صرفه اقتصادی هم داشت
اون کلا واسه یه غزل دیگه اس ها

مماغمم خوفه . دماغ چه ربطی به پرگار داره؟

غزیز پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام خوبی/.
روز حافظ مبارک

سلام
ممنون
بر شما هم مبارک!
چرا ؟

کوروش جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.korosh7042.com

ببخشید از خریت من همه را خرج حج کردم


خدا ببخشه
ها اینجوری ردیف جور شد
ممنون
خرتیم

هما جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ق.ظ http://www.hajmekochak.blogfa.com

بابا من اگه میدونستم دچار لطمه روحی میشی تا این حد نمیذاشتمش!!!!
ولی نه برو حال کن!ما نیز سر کار رفتیم نافرم!!نقشه ی شومت کارساز بود!!!

یعنی واقعا نمیدونستی؟
خب دقیقا همون حالی که خودت بعد از فهمیدن اون جسم صدادار داشتی
منم موقع فهمیدن دیب داشتم

حمید جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://myarghavan.blogsky.com

جایگاهش تو ذهن هر فارسی‌زبانی بلنده

تا جهان باقی و آیین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود

یک غزل خیلی قشنگ از حافظ:

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

بلی بلی
سعی هم یه شعر تو این سبک داره

علم دولت نوروز به صحرا بر خاست زحمت سردی سرما ز سر ما بر خاست بر عروسان چمن بست صبا هر گهری که به غواصی ابر از دل دریا برخاست.
فدای تو

فسیل جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ

خدا رو شکر که امثال تو هستن یه یادی از حافظ کنن اینجا که اصلا خبری نیست راستش من اصلا نفهمیدم که امروز بزرگداشت حافظ


ممنون.
واقعا از کمکاری رسانه است.

غریبه نیستم... جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ http://green-key.blogfa.com

سال جهاد اقتصادیه دیگه.
اینم شعر:
در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند/من چنینم که نمودم؛ دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی/عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه‌گاه رُخ او دیده‌ی من تنها نیست/ماه و خورشید هم این آینه می‌گردانند
عهد ما با لب شیرین‌دهنان بست خدا/ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مُفلسانیم و هوای مِی و مُطرب داریم /آه اگر خرقه‌ی پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپرّه اعمی نرسد/که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گِلِه از یار؟ زهی لاف دروغ!/عشقبازانِ چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار/ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نِزهتگه ارواح بَرَد بوی تو باد/عقل و جان، گوهرِ هستی، به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد/دیو بُگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان/بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند


آری
اینم شعر:
عــکـس روی تــو چــو در آیـنـه جــام افــتــاد
عـارف از خـنده می در طـمـع خـام افـتـاد

حـسن روی تـو بـه یک جـلوه که در آینه کرد
ایـن هـمـه نـقـش در آییـنـه اوهـام افـتـاد

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ سـاقیست که در جـام افتـاد

غـیـرت عـشـق زبــان هـمـه خـاصـان بـبـریـد
کز کـجـا سـر غـمش در دهن عـام افـتـاد

مـن ز مـسـجـد بـه خـرابـات نه خـود افـتـادم
ایـنـم از عـهـد ازل حـاصـل فـرجـام افـتــاد

چــه کـنـد کـز پــی دوران نـرود چــون پــرگـار
هــر کــه در دایــره گــردش ایــام افــتـــاد

در خــم زلــف تــو آویــخــت دل از چــاه زنــخ
آه کــز چــاه بـــرون آمــد و در دام افــتــاد

آن شد ای خواجـه که در صومعه بـازم بـینی
کـار مـا بــا رخ سـاقـی و لـب جـام افـتــاد

زیر شـمشـیر غـمش رقـص کـنان بـاید رفـت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

هر دمش بـا من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بـین که چه شایستـه انعام افتـاد

صـوفـیـان جـمـلـه حـریـفـنـد و نـظـربـاز ولـی
زین میان حـافظ دلسـوخـتـه بـدنام افـتـاد

باران زده شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ



آپم

ممنون
الان میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد