سلام . دوستان . این اداپتور برام بازی دراورده بود و روشن نمیشد. بالاخره بعد از 2 روز خماری. عزممو جزم کردم و مهندس بازی در آوردم درستش کردم .
امروز هم که روز بزرگداشت حافظ جون خودمونه . به نظرم اختصاص 1 روز در سال به حضرت حافظ خیلی کم لطفیه . حد اقل ماهی یه بار باید به احترامش شب شعری چیزی در ایران باب بشه
. خداییش ایده باحالیه ها
. بگذریم . این روز ها همه از حافظ میگن . منم به اندازه خودم میگم . میخواستم یه غزل که خیلی دوس دارم انتخاب کنم بزارم . دیدم همه غزل هارو دوس دارم
. اما چون پست قبلی در رابطه با جبر و خیار و اینا بود . واسه همین یه بیت شعر از دیوان انتخاب کردم میزارم اینجا . برداشت از شعر به عهده خودتون
.
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم... اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد...
دل تنگ نامه : کم طاقتی عادت آن روزهایت بود این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای