شیخ در بستر مریضی و رو به مرگ بود. یاران را فراخواند تا فلان کتاب را برای او آورند. مریدان گفتند: شیخا، شما که در زمرهی مرگ هستید، کتاب به چه کار آید؟
شیخ پاسخ داد: فلان چیز در کتاب است که نمی دانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟
یکی از یاران جواب داد: مگر خدا به شما علم لایتنهایی نداده است؟
چند لحظه سکوت برقرار شد. همه منتظر پاسخ بودند.
شیخ گفت: تنبل بیشعور اگه نمیخوای از جات بلند شی، زر اضافیم نزن!!!
یاران میخواستند نعره بزنند، ولی شیخ تهدید کرد اگه کسی جیکش در بیاد با پشت دست محکم میزنه تو دهنش
نزنیدم نوشت : خب گفتم شاید یه لبخندی رو لباتون بیاد . تازه اینروزا مد هم شده
گوگل قم : بدون شرح
خسته شدم نوشت : این لینکدونی گودری رو نتونستم اونجوری که میخوام واس خودم درس کنم . بیخیالش شدم
شدیدغمگین شدم نوشت: از کسی کاری ساخته نیست . . . حتی اگر نیازمندی های همشهری هم در همه ی صفحاتش نیازم به تورا چاپ کند! می خوانی و مچاله اش می کنی . . درست مث من . . . !!
شرلوک هلمز و دکتر واتسون در سفر بودند و شب را باید در خارج از شهر میگذراندند. آنان پس از خوردن شام به چادرشان رفتند و خوابیدند. چند ساعت بعد هلمز بیدار شد و با زدن آرنج به پهلوی دوست وفادارش او را بیدار کرد و گفت: واتسون به آسمان نگاه کن و بگو چه میبینی؟ واتسون: میلیونها میلیون ستاره میبینم. هلمز: دیدن این همه ستاره به توچه میگوید؟ واتسون پس از کمی تفکر گفت: از جنبه اخترشناسی به من می گوید که میلیونها کهکشان و میلیاردها سیاره در جهان وجود دارد. از نظر طالعبینی به من میگوید که زحل در برج اسد است. از نظر زمانسنجی استنتاج بنده این است که ساعت تقریبا 3 و ربع است. از جنبه الهیات میبینم که خداوند قادر متعال است وما حقیر و ناچیزیم. از نظر هواشناسی هم حدس میزنم که فردا روز قشنگی خواهد بود. به نظر شما ستارهها چه میگوید؟ هلمز گفت: واتسون کم عقل! دزدها چادرمان را دزدیده اند!
Long time no see :دارم لونگ میپیچم نگاه نکن
MacBook:کتابچه ی راهنمای حجاج
His friends:دوستان هیز
Categorize:نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ میشود
Good one:وان بزرگ و جادار
Acrobat reader:ژیمناستی که موقع اجرا خراب می کند
Quintuplet: این تاپاله کجاست؟
Good Luck: چه لاکِ قشنگی زدی
...
Subsystem: صاحب دستگاه
Jesus: در اصفهان به بچه گویند که دست به چیز داغ نزند
Configure: ژستِ باسن
Accessible: عکس سیبیل
حسین نوشت :
sweetzerland: سرزمینی خوش آب و هوا و راحت که مردم آنجا بسیار زر میزنند
پ ن : الان از سایت دانشگاهمون دارم وبلاگمو آپ میکنم . و دارم با دست خودم دارم فرم اخراجی خودمو پر میکنم . فقط منتظر رئیس امور مالی هستم که ملوم نیست کجا رفته.
برم بشینم دم در تا اومد خفتش کنم . فدای همتون
.