مشاعره با حرف ر ( اینجا کلیک کنید )
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم | در لباس فقر کار اهل دولت میکنم | حافظ |
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست | بس که در بیماری هجر تو سوزانم چو شمع | حافظ |
رور ها رفت که دست من مسکین نگرفت | زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی | حافظ |
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم | که پریشانی این سلسله را آخر نیست | حافظ |
روی تو مگر آیینه لطف الهیست | حقا که چنین است و در این روی ریا نیست | حافظ |
راز درون پرده ز رندان مست پرس | کاین حال نیست زاهد عالی مقام را | حافظ |
رونق عهد شباب است دگر بستان را | می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را | حافظ |
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد | زان سبب جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما | حافظ |
رواق منظر چشم من آشیانه تست | کرم نما و فرو آ که خانه خانه تست | حافظ |
روضه خلد برین خلوت درویشان است | مایه محتشمی خدمت درویشان است | حافظ |
روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند | مظهرش آینه طلعت درویشان است | حافظ |
روزگاریست که سودای بتان دین من است | غم این کار نشاط دل غمگین من است | حافظ |
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت | چرا که حال نکو در قضای فال نکوست | حافظ |
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست | در غنچه ای و هنوز صدت عندلیب هست | حافظ |
رسید مژده که ایّام غم نخواهد ماند | چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند | حافظ |
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد | خاصّه رقصی که در آن دست نگاری گیرند | حافظ |
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز | خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند | حافظ |
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر | پیش شمع آتش پروانه بجان گو در گیر | حافظ |
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک | بر زبان بود مرا آنچه ترا در دل بود | حافظ |
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید | ساقیا آن قده آینه کردار بیار | حافظ |
روز را در حسرتت شب کرده ام با این امید | وقت خفتن سر رسد در خواب من بینم ترا | نکرت |
شعر های درج شده توسط دوستان :
روزگارست اینکه گه عزت دهدگه خواردارد | چرخ بازیگر ازین بازیچه ها بسیاردارد | مهستی | |
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد | زدم این فال وگذشت اختر وکارآخرشد | مهستی | |
روزها فکر من این است و همه شب سخنم | که چرا غافل از احوال دل خویشتنم | مهستی | |
رازی که با خلق نهفتیم و نگفتیم | با دوست بگوئیم که او محرم راز است | ثنائی فر | |
رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم | کار جهان، به اهل جهان وا گذاشتیم | نصیب | |
روزی از این تلخ و شیرین روز ها | روز پوچی همچو روزان دگر | فروغ فرخزاد | فاطیشی |
روی رخشنده تو قبله ماست | مردم دیده ما قبله نماست | ایرج میرزا | فاطیشی |
روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست | وز بهر طمع بال و پر خویش بیاراست | قبادیانی | فاطیشی |
ریشه در خلوت آبم نزنید | سوزنی روی حبابم نزنید | امید ( گرمک ) | امید ( گرمک ) |
مست خویشم در این وادی درد | لب به این جام شرابم نزنید | امید ( گرمک ) | امید ( گرمک ) |
موضوعات مرتبط :
برچسب ها :
مشاعره , مشاعره با حرف ر , مشاعره , مشاعره با ر , مشاعره , شروع بیت با ر , مشاعره , مشاعره با حروف انتخابی , مشاعره
همچنان در حال مشاعره ای!!!!
چندماه پیش قبل اینکه برم مشاعره بود
آری
اون موقع منم قطعش کردم
الان دوباره شروع کردم
سلام .
روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد.
سلام
ممنونم از همکاریتون خانوم معلم
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
...............
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
ممنون ممنون
ثبت شد
رازی که با خلق نهفتیم و نگفتیم
با دوست بگوئیم که او محرم راز است
ممنون از همکاریتون
با لینک خودتون ثبت شد
وجودت مهر زایِش کرده جانم


که من اینجا فقط یک پاسِبانم
نشد حالی به ذهنم انقیادت ( حالی = مفهوم شدن)
به خنگولی ِ سر دل کرده عادت
اگر راهم بسی دشوار باشد
زمینش کهنه , گِل , پر خار باشد
بجانم سختِ راهش را خریدم
که از زنجیر منزل ور پریدم
اگر خدمت به تن آزار دارد
درونش خنده را بازار دارد
پس از پایان خدمت زن نخواهم
که بی زن نکرتی را پادشاهم
ز حلقم سر مبادا قُل قبولُن
مفاعیلُن مفاعیلُن فعولُن
////////
نکرت جان امیدا شاد باشی
زبند هرچه غم آزاد باشی
من اینک چند روزی گرم کارم
اگر پاسخ ندادم شرمسارم
زتو آن مهر نامه را ندیدم
من اکنون از زبانت آن شنیدم
امیدم شادی وآن خنده بازار
تورا باشدهمیشه مشغله ،کار
تو شادم کردی از خِیرِ دعایت


خوشم آمد از این حُسن وفایت
چو لبخندم به روی رخ نشاندی
به غم هایم تو آفت رافشاندی
ازین کار ثوابت برده ای اجر
الهی دشمنت آزرده زجر
رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان، به اهل جهان وا گذاشتیم
مرسی
ثبت شد
روزی ازین تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر.:فروغ فرخزاد..روی رخشنده ی تو قبله ی ماست/مردم دیده ی ما قبله نماست:ایرج میرزا..روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست وز بهرطمع بال وپر خویش بیاراست:ناصرخسرو قبادیانی! شما پریز برق مد نظرت باشه!
مرسییییی
خیلی قشنگ بودند
مخصوصا اون شعر ایرج میرزا
هنوز هنگم
ریشه در خلوت آبم نزنید
سوزنی روی حبابم نزنید
مست خویشم در این وادی درد
لب به این جام شرابم نزنید
...
می خواستم ادامه بدم ولی دکی جان! حوصله ام نشد
شرمنده
خیلی زیبا بود امید جان
مرسی از این همه لطف